دنیای زبان انگلیسی ( بهروزپور )

دنیای زبان انگلیسی ( بهروزپور )

لغات و اصطلاح .داستان کوتاه . شعر.جوک .ضرب المثل.اشپزی.رمان. نمایشنامه.متن دوزبانه
دنیای زبان انگلیسی ( بهروزپور )

دنیای زبان انگلیسی ( بهروزپور )

لغات و اصطلاح .داستان کوتاه . شعر.جوک .ضرب المثل.اشپزی.رمان. نمایشنامه.متن دوزبانه

داستان: وقتی یک مرد آرزو می کند که ...


وقتی یک مرد آرزو می کند که ...

A man was sick and tiered from going to work every day while his wife stayed home


مردی ناخوش و خسته شده بود از اینکه باید هر روز به سر کار برود درحالیکه همسرش در خانه به سر میبرد


And further jealous of her, as she received lot of Women's Day wishes and compliments

و بعلاوه به او حسودیش شد، چرا که همسرش بسیاری تعاریف و آرزو و تبریک در روز زن دریافت کرده بود
 
He wanted her to see what he went through so he prayed

دلش خواست که همسرش بفهمد که او چه کارهایی انجام میدهد

:پس آرزو کرد



"Dear Lord: I go to work every day and put in 8 hours while my wifemerelystays at home. I want her to knowwhat Igo through. So, please allow her body to switch with minefor a day.Amen!"

خدای عزیزم، من هر روز، روزی 8 ساعت سر کار میروم درحالیکه همسرم فقط در خانه میماند. میخواهم او بداند که من چه سختی را تحمل میکنم. پس تقاضا دارم که اجازه دهی بدن من و او با هم جابجا شود، تنها برای یک روز. آمین


Poof!!!


God, in his infinite wisdom, granted the man's wish.

خداوند با حکمت بیکرانش آروزی مرد را برآورده کرد



The next morning, sure enough, the man awoke as a woman

فردا صبح مرد به عنوان یک زن، از خواب بیدار شد

He arose,

از جایش برخاست



cooked breakfast for his mate, Awakened the kids

برای همسرش صبحانه حاضر کرد، بچه ها را بیدار کرد




Set out their school clothes, Fed them breakfast

لباس های مدرسه بچه ها را مرتب کرد، به آنها صبحانه داد




Packed their lunches, Drove them to school, Came home and picked up the dry cleaning,

ناهارشان را بسته بندی کرد، آنها را به مدرسه برد

به خانه برگشت و لباسها را برای بردن به خشکشویی برداشت




Took it to the cleaners And stopped at the bank to make a deposit

آنها را به خشکشویی داد و به بانک رفت تا حساب پس انداز باز کند



Went grocery shopping, Then drove home to put away the groceries

به خواروبار فروشی رفت

سپس خریدهایش را به خانه برد




Paid the bills and balanced the check book...

قبضها و صورتحسابها را پرداخت کرد و مانده حسابها را در دفتر خرج بررسی کرد



He cleaned the cat's litter box and bathed the dog

جای خاک گربه را تمیز کرد و سگ را حمام کرد



Then, it was already 1.00pm

ساعت دقیقا 1 شد


And he hurried to make the beds

و با عجله تختها را مرتب کرد




...do the laundry

لباس ها را شست




vacuum, Dust, And sweep and mop the kitchen floor

جاروبرقی کشید، گردگیری کرد و کف آشپزخانه را جارو و طی کشید




Ran to the school to pick up the kids and got into an argument with them on the way home

به سرعت رفت به مدرسه تا بچه ها را بردارد و در راه خانه با هم بحث کردند



Set out milk and cookies and

شیر و کیک برایشان ریخت



...got the kids organized to do their homework

و بچه ها را سازماندهی کرد تا تکالیفشان را انجام دهند

Then




set up the ironing board and watched TV while he did the ironing

سپس میز اتو را برداشت و در حین تماشای تلویزیون لباس ها را اتو زد

At 4:30pm

ساعت 4:30 بعدازظهر



he began peeling potatoes and washing vegetables for salad...

سیب زمینیها را پوست کند و سبزی ها را برای درست کردن سالاد



...rolled meatballs and snapped fresh beans for supper

گوشت قل قلی درست کرد و لوبیاهای تازه را برای شام آماده کرد

After supper

بعد از شام



He cleaned the kitchen, Ran the dishwasher

آشپزخانه را تمیز کرد و ماشین ظرفشویی را روشن کرد .



...Folded laundry, Bathed the kids, And put them to bed

لباسها را تا کرد، بچه ها را حمام کرد و آنها را خواباند

At 9.00pm,

ساعت 9 شب


He was exhausted and, though his daily chores weren't finished, he went to bed where he was expected to make love

او بسیار خسته بود و با اینکه هنوز همه کارهای روزانه اش تمام نشده بود به تختخواب رفت تا عشق بازی کند

The next morning

صبح روز بعد

he awoke and immediately knelt by the bed and said

:او بیدار شد و سریع کنار تختش زانو زد و گفت


"Lord, I don't know what I was thinking. I was so wrong to envy my wife's being able to stay home all day. Please, Oh! Oh! Please, let us trade back. Amen!"

خدایا! من نمیدانستم که به چه چیزی داشتم می اندیشیدم. من خیلی اشتباه کردم که به خانه ماندن همسرم حسودی می کردم. خواهش میکنم، آه، آه، لطفا بیا قرارمان را برگردانیم. آمین



The Lord, in his infinite wisdom, replied

:خداوند با حکمت بیکرانش پاسخ داد

"My son, I feel you have learned your lesson and I will be happy to change things back to the way they were. You'll just have to wait NINE MONTHS, though. You got pregnant last night."

پسرم میدانم که اکنون درس خود را آموختی و من خوشحال خواهم شد که همه چیز را به روال گذشته اش بازگردانم. اما تو باید 9 ماه صبر کنی چرا که دیشب باردار شدی



http://www.forum.98ia.com/t1111401.html#post11910137

نظرات 3 + ارسال نظر
Hedieh شنبه 4 آبان 1392 ساعت 18:37

خیلی جالب و آموزنده بود مرسی
قابل توجه همه آقایون

سعید با چشمان پر از اشک، به من نگاه کرد و گفت: همیشه به برادرم حسادت می کردم
همیشه دلم می خواست سرنوشتم با یکی مثل تو گره بخورد، همیشه ارزو داشتم که جای
برادرم بودم و تو مال من بودی، به شما ها و عشق تان حسودی می کردم.
وقتی می دیدم شما عاشقانه بهم دیگر اظهار عشق می کردین، غبطه می خوردم.
به خودم می گفتم: یعنی کسی در این دنیا هست که مثل تو عاشق و شیدایم شود؟.....

یه ادم یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 19:11

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی جالب بود.
ازاینکه ایمیل من بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد.ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.