دنیای زبان انگلیسی ( بهروزپور )

لغات و اصطلاح .داستان کوتاه . شعر.جوک .ضرب المثل.اشپزی.رمان. نمایشنامه.متن دوزبانه

دنیای زبان انگلیسی ( بهروزپور )

لغات و اصطلاح .داستان کوتاه . شعر.جوک .ضرب المثل.اشپزی.رمان. نمایشنامه.متن دوزبانه

مادر

مادر
من خودم وقتی این داستانو خوندم گریه کردم حتما این داستانو بخونید خیلی تکون دهندست...
my mother only had one eye; i hated her.. she was such an embarrassment
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود


She cooked for students & teachers to support the family
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت


There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره


I was so embarrassed.
How could she do this to me?
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟


I ignored her, threw her a hateful look and ran out
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم


The next day at school one of my classmates said
"EEEE, your mom only has one eye!“
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره


I wanted to bury myself
I also wanted my mom to just disappear
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..
کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...



So I confronted her that day and said, " If you're only gonna make me a laughing stock, why don't you just die?!!!
"روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟


My mom did not respond...
اون هیچ جوابی نداد....


I didn't even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم

I was oblivious to her feelings
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

 

 

 

 

 http://irandabir.ir/forum/showthread.php?tid=115

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.